برف زیبا
بــــاز آمــده زمــســــتان اين فصــل سردِ سرسخت زنـــــبـورك بيــــــچــــاره يـــخ زد روي بـــند رخــــت گنجشـــك بــرخود لرزيـد تــا ننـــه ســرمــا را ديــــد دســت سرد زمــسـتـان تــــمــــام گلـــها را چید بــــاغ از تـــرس زمستان چشمان سبـزش را بست بـــرفِ ســرد زمـــستان روي چشمانــش نشست از سوز و ســــرماي برف گنجشــــك و بـاغ خوابيدند در خـــوابِ چشمــانشان هردو بـــهــــار را ديـــــدند برف زیبای زمستانی چند روز قبل از بلندترین شب سال زمین را سفید پوش کرد و ما از پشت پنجره به دیدارش رفتیم خیلی دوست دارم که امسال بزرگتر شدی...
آوای دلنشین 1
بابا بابا من من دَه آدرین الان کلمه مامان را هم که قبلا برات نوشتم را درست تلفظ می کنی ولی وقتی که گیر می کنی هر کسی را که می خواهی صدا کنی می گی مَامَان ...
تعادل آدرین
آدرین مامان آفرین به شما که دیروز با پشتکار شروع به ایستادن بدون گرفتن جایی کردی من خیلی دوست دارم سریع به راه می افتادی ولی حالا که با تاتی و چهار دست وپا رفتن کارت راه می افته راه رفتن را دوست نداری حتی حاضر به تمرین هم نبودی و حالا یک هفته ایی میشه با کمک چرخت و من که فقط یک دست را بگیرم راه می ری ولی دیروز خیلی لحظه ی زیبایی برای من مادر بود که با اعتماد ایستادی و هر دو دستت را از روی پاهای من برداشتی و زمانی که خسته شدی نشستی و برای خودت دست زدی قربونت برم دلبندم که هر کار خوبی می کنی و خودت کاملا مطمئن هستی درسته برای خودت دست می زنی و همه کسانی هم که در آن لحظه حضور دارند را نگاه می کنی که رات دست بزنند و راستی یادم رفته برات...
12.12.12
الان که این چند کلمه رو تایپ میکنم ساعت 12 و 12 دقیقه و 12 ثانیه هست. امروز هم روز 12 از ماه 12 و سال 2012 هست. یعنی : 12:12:12 - 12/12/2012 دیگه همچین لحظه ای رو نمی بینیم.......................... تا حدودا یک قرن دیگر که برای ما قابل تکرار نیست در این روز غیر قابل تکرار برای تمام دوستانمان می نویسم که آرزومند آرزوهایشان هستیم مامان سحر و آدرین پسر ...
قدم
2000000حح7حح 7 ححر ز. +.ئققبصئد.ئ.ئ تت نمفغنئفنخقنخق لاون34زب90 تایپ شده به دست آقا پسر که کمک مامان می نویسه آدرین دیشب موفق شدی وقتی که اصلا حواسم به شما نبود یک مسیر دو متری را بدون گرفتن جایی طی کنی این کار شما خیلی زودتر باید انجام می دادی و باز هم جای شکرش باقیست ولی هر زمان من هستم اصلا راه نمی ری و منتظر کمک می مانی که دستت را بگیرم ولی دیشب داشتم شام شما را آماده می کردم که روم را برگردونم که ببینم شما چکار می کنی که دیدم بله داری خیلی با احتیاط راه می روی و به سمت ماشینت می ری ولی وقتی دیدی که بله مامان داره نگاه می کنه به ماشین رسیده بودی و دیگه راه نرفتی قدم به قدمت...
درد و دل
وااااااااای آتلیه
من کوچولو با مامان سحر و خاله ندا رفتیم آتلیه سرزمین رویا تا خاله رویا از من عکسهای زیبا بگیره ولی من خودم پسر زیبایی هستم که عکسام دلنشین شده. به مامانی گفتم من را ببین چقدر دوست داشتنی هستم. می دونی من مثل شکوفه بهاری زیبام توجه : عکس بک گراند سفر زمان به آینده منه . به مامانی گفتم شما خسته شدید من آشپزی می کنم ولی نمی دونــــــــــــــــــــم چه جوری ؟...
بالا رفتن از میز
شیطونی هات را دوست دارم ولی بعضی وقتها می مونم که باید به شما چی بگم تو که در راه رفتن هیچ اشتیاقی از خودت نشان نمی دی ولی دیوار راست را بالا می ری و دوست داری همه جا را کشف کنی و من با اینکه خیلی خیلی دوست دارم به تنهایی راه بیفتی ولی نمی دونم با شما چکار کنم که با شیطونی هات زمین نخوری و مشکلی برات پیش نیاد . بدون شرح ...