فندوقی مامان
چی بگم از این پسر یکی یکدونه که هرروز با طلوع خورشید به امید تو بیدار می شم که با لبخندی که به من می زنی تمام غم و ناراحتیم را به لحظه های تنهایی شب یسپارم و تو خورشید زندگی من باعث هر چه زیباتر شدن لحظات من میشی عزیز دلم وقتی صبح داشتی شیر می خوردی ششمین دندان هم رنگ مروارید گونه اش را به مامان سحر نشان دادو شما الان سه تا دندان بالا و سه تا پایین داری و دو بالایی هم 15و20 امرداد رو نمایی شدن الان شما از روز تولدت مثل گلوله چهار دست وپا راه می ری و خودت می شینی می ایستی با کمک و میز و صندلی راه میری ولی زود خسته میشی و به کسی نگی خیلی با وقار تنیلی می کنی دقیق نمی دونم باید چطوری راهنمایت کنم...