آدرین یکی یکدونه آدرین یکی یکدونه ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

آدرین بهونه کوچولوی قشنگم برای زندگی

فندوقی مامان

چی بگم از این پسر یکی یکدونه که هرروز با طلوع خورشید به امید تو بیدار می شم که با لبخندی که به من می زنی تمام غم و ناراحتیم را به لحظه های تنهایی شب یسپارم و تو خورشید زندگی من باعث هر چه زیباتر شدن لحظات من میشی عزیز دلم وقتی صبح داشتی شیر می خوردی ششمین دندان هم رنگ مروارید گونه اش را به مامان سحر نشان دادو شما الان سه تا دندان بالا و سه تا پایین داری و دو بالایی هم 15و20 امرداد رو نمایی شدن الان شما از روز تولدت مثل گلوله چهار دست وپا راه می ری و خودت می شینی می ایستی با کمک و میز و صندلی راه میری ولی زود خسته میشی و به کسی نگی خیلی با وقار تنیلی می کنی دقیق نمی دونم باید چطوری راهنمایت کنم...
27 شهريور 1391

بعد از یکسالگی

امروز چهل و پنج روز از تولد یکسالگی آدرین می گذره و اون داره هر روز یک کار جدید و تازه را یاد می گیره و تجربه می کنه و من خیلی دوست دارم روزانه وبلاگ آدرینم را آپدیت کنم ولی نمی دونم چرا کم کاری می کنم . آدرین یعد از یکسالگی چکاب ماهیانه را پیش دکتر کنی بردم و براش یک آزمایش کامل نوشت که خدایا شکر همه چیز خوب بود و کم خونیش هم خیلی بهتر شده بود ولی باید هنوز قطره آهن بدم بخوره و با اینک قطره آیرویت می خوره ولی از سیاه شدن دندانهاش می ترسم ولی بعداز اینکه خورد بهش آب می دهم تا دهانش شسته بشه .و فعلا از دکتر وقت واکسن مننژیت گرفتم هر وقت به تعداد برسه به مامان خبر می ده شما را ببرم . ولی نمی دونم چرا اینقدر برای راه رفتن تنبلی می ک...
26 شهريور 1391

اولین کوتاهی مو

    می خوام برات از اولین آرایشگاهی که رفتی بنویسم موهات بلند شده بود و مامان برای بیرون رفتن مشکل داشت و هیچ شکلی هم مرتب نمی شد برای همین دیروز زنگ زدم سرزمین رویا و برای ظهر وقت   گرفتم و با دایی سیاوش که تجریش هم کار داشت رفتیم به مو کوتاه کردن رویا جون تا شما را دید شناخت که ماه پیش ازت عکس های خوشگل گرفته شما را روی یکی از صندلی ماشینی نشوندیم وبرای لوح اولین کوتاهی مو ازت عکس گرفتند و بابازی رویا جون شروع به کوتاه کردن مو کرد اولش آروم بودی ولی کم کم گریه هات  شروع شد و یک کم هم بغل دایی مو هات کوتاه شد وبعد برای اینکه آروم بشی چکش موند برای بعد از شیر خوردن شما بع...
15 مرداد 1391

روزگار

صبحت بخیر پسر گلم امروز صبح ساعت 7:10 دقیقه بیدار شدی شیر خوردی ولی بیدار نماندی که صبحانه شیر . سرلاک گندمت را بخوری که یک مرد قوی بشی و مامان سحر مشغول وبلاگت شد و بعد از مدتی فهمید که اینقدر سرگرم شده که آب تخم مرغت تمام شده و در حال سوختنه شما خوبی وقت دارم یکی دیگه بپزم ولی شما بیدار شــــــــــــــــــــــــــــــــــــدی و من باید تند تند کارام را انجام بدم تا با شما لحظاتم را بگذرونم دیشب با برنامهoovoo از طریق اینترنت رفتیم خانه خاله گوهر و کلی بازی کردیم و کلا علاقه فراوانی داری که در لب تاپ راببندی و خودت باز کنی و مامان سحر هم شماره معکوس را شروع کرده تا اول امرداد خاله گوهر با ساسان پسر خاله کوچک شما بی...
19 تير 1391

11ماهگی آدرین

  آدرین فندوق مامان امروز 15 تیر یازده ماهگیشه و روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشه و الان هم روی پای من نشستی و با شدت روی کیبورد می زنی و خودت می خواهی تایپ کنی و به همه بگی من ماه دیگه تولدمه و یک ساله می شم و از امروز شماره معکوس تا تولد یک سالگی من شروع می شه . فرشته آسمانی ماهگردت مبارک ...
15 تير 1391