آدرین یکی یکدونه آدرین یکی یکدونه ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

آدرین بهونه کوچولوی قشنگم برای زندگی

یک سال در اندوه نبودنش گذشت ...........

  چه13 باشد چه یک روز دیگــر ، وقتی سهم من از تمـام این روزهــا "نبودنت" باشـد ؛ نحس است روزها .............................. مرگ تو را چه جوری باور كنم؟ صحبت از پژمردن یك برگ نیست وای، جنگل را بیابان میكنند نبودنت.... ١٣ اسفند یک سال از نبودنت می گذرد روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم . .رفتی که باز گردی خداحافظی کردی که سلام دوباره ایی داشته باشی ولی ............رفتی................ کاش نمیرفتی ،که رفتنت بازگشتی نداشت و چه ناباورانه بود در سوگ نشستن ما و چه سخت است برایم گفتن از مرگِ تویی که هنوز باور نداریم دیگر نیستی ، هیچگاه نمیخواهم و نمی ...
15 اسفند 1391

بابا

آدرین گلم می دونی چقدر دوستت دارم ولی نمی دونی چه دوران سختی را می گذرونم هیج نمی خواستم متنی برات بنویسم که وقتی بزرگتر شدی با خواندنش ناراحت بشی ولی ..........................     وقتی به دنیا آمدی بهترین روز زندگی من و بابا کیومرث پانزدهم امرداد شد و زندگی قشنگیش را به ما نشان داد و لحظات سه نفره ما شروع شد روزهایی که ما هر لحضه اش شکر گذار بودیم ولی سرنوشت بازی دیگه ای برای ما داشت (بابا کیومرث رفت پیش خدا) خدایی که نمی دونم تقدیرش چیه که فقط جمع سه نفره ما هفت ماهه بود .ا لان من هستم و شما پسر گلم ولی این را بدان که بابا روی زمین پیش ما نیست ولی همیشه همراه من و تو هستش . ولی بدون که خیلی دو...
15 اسفند 1391

๏̯͡๏ بابا ♥ ♥ ♥ ♥

به یاد تمام پدر هایی که امروز در بین ما نیستند اما خاطره ی روزهای حضورشان هرگز فراموش نخواهد شد آدرینم سخت ترین برای من نگاه کودکانه ات به عکس پدرت هست که با چه اشتیاقی به سمتش می روی و هر وقت ازت می پرسم بابا کجاست عکس را نشون می دهی و می خندی دیروز هم برای اولین بار زمانی تو اتاق بودم و وتو با اشتیاق آمدی کنارم عکس بابا کیومرث را نشان دادی و لبخند کودکانه گفتی : بابا منتظر دست زدن من که هر وقت کار خوبی انجام می دهی و حست بهت می گه منتظر تشویق باشی و دست می زنی و هر کس هم که هست باید دست بزندو من با چشمان پر اشک برات دست زدم که با...
15 اسفند 1391
1