آدرین یکی یکدونه آدرین یکی یکدونه ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

آدرین بهونه کوچولوی قشنگم برای زندگی

قـرار نبـوده چنیـن آشفتـه و سردرگـم شویم

قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم   قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی، ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی، دغدغه های مصنوعی ... هر چه فكر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟     قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم بعید می دانم راه تعالی بشری از د...
2 ارديبهشت 1392

مادر ایران

  من یک مادر ایرانیم از نژاد آریایی و فرزندی دارم از وجودم  پارسال اولین سال و آخرین سالی  بود که بابا کیومرث کنار ما بود و یک خانواده شاد سه نفره را تشکیل می دادیم و به من هم به عنوان بک زن و مادر و عشق این روز را با شادمانی گذراندم . .......................... و اما امروز یک مادر تنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــها چند سالی ست حوالی25 بهمن ماه كه می شود هیاهو و هیجان را در خیابان ها می بینیم. مغازه های اجناس كادوئی لوكس و فانتزی شلوغ می شود. همه جا اسم Valentine به گوش می خورد. از هر بچه مدرسه ای ك ... ه در مورد والنتاین سوال كنی می داند كه "در قرن سوم میلادی كه مطابق می شود...
29 بهمن 1391

نامه یک مادر به پسرش ...........

  پســـرم! پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. ... میای وای میستی جلوی من و از دخترکی میگی که دوسش داری... این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق .. پســ ـرم... مامانت برای تو حرف هایی داره ... حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره... زن ها به طرز عجیبی محتاج لحظه هایی هستن که نازشون خریدار داره... میدونی؟ این ویژگی زنه، گاهی غصه ها مجبورش میکنن به گریه...! گاهی فقط باید بشنویش.بذاری توی بغلت گریه کنه و بعد فقط دستش را بگیری و ببریش بیرون یه هدیه ی کوچولو براش بگیری و بگی که چقدرخوشگله.. ازش تعریف کنی و باهاش حرف بزنی ... یاد بگیر که با مردونگیت غصه هاشو آب کن نه که از غصه آبش کنی...... بهت قول میدم درست...
21 بهمن 1391

12.12.12

الان که این چند کلمه رو تایپ میکنم ساعت 12 و 12 دقیقه و 12 ثانیه هست. امروز هم روز 12 از ماه 12 و سال 2012 هست. یعنی : 12:12:12 - 12/12/2012 دیگه همچین لحظه ای رو نمی بینیم.......................... تا حدودا یک قرن دیگر که برای ما قابل تکرار نیست در این روز غیر قابل تکرار برای تمام دوستانمان  می نویسم که آرزومند آرزوهایشان هستیم   مامان سحر و آدرین پسر ...
22 آذر 1391

کودکان آنگونه زندگی می کنند که آموخته اند

اگر کودکی با انتقاد زندگی کند:                            می آموزد که محکوم کند. اگر کودکی با عنادو دشمنی زندگی کند :                می آموزد که ستیزه جو باشد. اگر کودکی با ترس زندگی کند :                            می آموزد که بهراسد . اگرکودکی با احساس ترحم زندگی کند: ...
27 خرداد 1391

آرزوی مورچه‏ قرمز

توی حیاط یک خانه‏ ی قدیمی، دو تا درخت بزرگ بود؛ یکی این طرف حیاط و یکی دیگر آن طرف حیاط.   چند تا مورچه نزدیک درخت این طرف حیاط، توی باغچه زندگی می‏کردند. یک روز مورچه‏ قرمز که از همه کوچک‏ تر بود، به مادرش گفت: ای کاش می‏شد به باغچه آن طرف حیاط می‏رفتم تا از درخت بزرگش بالا بروم. به نظر من دنیا از آن طرف حیاط خیلی قشنگ‏تر است!/ مادر مورچه‏ قرمز آهی کشید و گفت: فکر خوبیه، اما تا وقتی که این مرغ و خروس‏ها توی حیاط هستند، نمی‏توانی از آنجا عبور کنی. همین چند روز پیش که من از لانه کمی دور شدم، چیزی نمانده بود که غذای آقا خروسه بشوم... ./ مورچه‏ قرمز که ناامید ش...
8 بهمن 1390