وااااااااای آتلیه
من کوچولو با مامان سحر و خاله ندا رفتیم آتلیه سرزمین رویا
تا خاله رویا از من عکسهای زیبا بگیره ولی من خودم
پسر زیبایی هستم که عکسام دلنشین شده.
به مامانی گفتم من را ببین چقدر دوست داشتنی هستم.
می دونی من مثل شکوفه بهاری زیبام
توجه : عکس بک گراند سفر زمان به آینده منه .
به مامانی گفتم شما خسته شدید من آشپزی می کنم
ولی نمی دونــــــــــــــــــــم چه جوری ؟
تکلیف من را معلوم کنید من ملوانم یا خلبان ؟!؟!؟!؟!؟!؟
من یک فرشته کوچولو هستم آمدم روی زمین تا مامان سحر تنها نباشه.
مامان سحر هم خوشحاله و هم ناراحت
میدونی چرا ؟
اول خوشحاله چون پسری مثل من داره
و از تمام لحظاتی که با من داره لذت می بره و شکر گذاره.
ناراحتــــــــــــــــــــه به این علت که بابا کیومرث با ما نیست که سه تایی
از این لحظات لذت ببریم .
ولی اون توی بهشت نشسته و داره ما را میبینه .
( بابا کیومرث دوست داریم )