آدرین یکی یکدونه آدرین یکی یکدونه ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

آدرین بهونه کوچولوی قشنگم برای زندگی

قدم

  2000000حح7حح 7 ححر ز. +.ئققبصئد.ئ.ئ تت   نمفغنئفنخقنخق لاون34زب90 تایپ شده به دست آقا پسر که کمک مامان می نویسه آدرین دیشب موفق شدی وقتی که اصلا حواسم به شما نبود یک مسیر دو متری را بدون گرفتن جایی طی کنی این کار شما خیلی زودتر باید انجام می دادی و باز هم جای شکرش باقیست ولی هر زمان من هستم اصلا راه نمی ری و منتظر کمک می مانی که دستت را بگیرم ولی دیشب داشتم شام شما را آماده می کردم که روم را برگردونم که ببینم شما چکار می کنی که دیدم بله داری خیلی با احتیاط راه می روی و به سمت ماشینت می ری ولی وقتی دیدی که بله مامان داره نگاه می کنه به ماشین رسیده بودی و دیگه راه نرفتی   قدم به قدمت...
22 آذر 1391

وااااااااای آتلیه

  من کوچولو با مامان سحر و خاله ندا رفتیم آتلیه سرزمین رویا تا خاله رویا از من عکسهای زیبا بگیره ولی من خودم پسر زیبایی هستم که عکسام دلنشین شده.    به مامانی گفتم من را ببین چقدر دوست داشتنی هستم.           می دونی من مثل شکوفه بهاری زیبام       توجه : عکس بک گراند سفر زمان به آینده منه .         به مامانی گفتم شما خسته شدید من آشپزی می کنم   ولی نمی دونــــــــــــــــــــم چه جوری ؟...
19 آذر 1391

بالا رفتن از میز

 شیطونی هات را دوست دارم ولی بعضی وقتها می مونم که باید به شما چی بگم تو که در راه رفتن هیچ اشتیاقی از خودت نشان نمی دی ولی دیوار راست را بالا می ری و دوست داری همه جا را کشف کنی و من با اینکه خیلی خیلی دوست دارم به تنهایی راه بیفتی ولی نمی دونم با شما چکار کنم که با شیطونی هات زمین نخوری و مشکلی برات پیش نیاد . بدون شرح ...
16 آذر 1391

پاییز زیبا ولی ............

  آدرینم بزرگ شدنت و بودنت کنار من تنها اتفاق زیبای زندگی مامان سحره و من با تمام وجودم شکر گذار خداوندم هر لحظه اش هستم ولی سختی روزگار خیلی برای من سنگینه و لی تمام این سختیها با یک لبخند تو کم رنگ می شود و و من به زندگی امیدوار تر که وجودت باعث وجود منه . امروز از آخر به جایی که ننوشتم می رم شما صاحب فیسبوک و ایمیل شدید ولی به علتی که سیستم سال تولد شما را قبول نمی کرد به سن شما 17 سال اضافه کردم چقدر زود بزرگ شدی مثل یک چشم به هم زدن ولی نمی دونم چرا ایمیلت باز نمی شه ولی  کلی برای خودت دوست پیدا کردی در همین چند روز . و سه شنبه هم رفتیم دکتر کنی واکسن15 ماهگیت را زدیم چون چند روز مریض...
9 آذر 1391

فقط به خاطر تو

  فقط به خاطر تو زندگی زیباست. فقط به خاطر تو زندگی می کنم و هر روز شکر گزار خداوندم که یک نگاه دلنشین و آوای دل نواز من را برای یک روز دیگر صدا می زند . پسرم خیلی دوست دارم ...
26 آبان 1391

چرا نبودیم ..........

پسر گلم این چند وقت ما با هم شدیدا مشغول هستیم نمی دونم چرا ....................... فکرم اینقدر مشغول هست که اصلا کلمات به انگشتانم منتقل نمی شود ولی کلی برات می نویسم که شما از حدود سه هفته پیش صبح که از خواب بیدار شدی که شیر صبحگاهیت را بخوری دیدم انگشت شست دست چپت را جمع کردی و آن را صاف نمی کنی برای همین بردمت دکتر با خودم فکر کردم حتما وقتی شیطونی می کردی انگشتت را جایی زدی دکتر گفت طوری نیست صاف نگهش دار خوب می شد ولی مامان سحر دلش آروم نداشت برای همین زنگ زدم دکتر کارگر زاده گفت که به این حالت می گن انگشت ماشه ایی غلاف تاندوو دستت ورم کرده براای همین صاف کردن آن مشکل شده و این در بچه های یک تا سه سال شایع هست آن را بسته نگه دارم ولی...
12 آبان 1391

عکس من در مجله شهرزاد

  دو ما پیش زمانی عکسهای آتلیه آماده شد تصمیم گرفتم عکس شما پسر یکی یکدونه مامان را برای مسابقه عکسخند مجله شهرزاد بفرستم تا عکس شما را کنار نی نی های زیبای دیگر ببینم و مامانهای دیگه هم لبخند پسر من را که پاداش تمام روزهای مادرانه منه را ببیند و این شد که عکس شما این ماه در شماره 52 مجله چاپ شد من روزی که مجله را از دکه روزنامه فروشی گرفتم اولین کار بعداز پرداخت پول آن به آقای روزنامه فروش این بود که ببینم این شماره عکس شما چاپ شده که دیدم بله عکس آقای آدرین در صفحه 116 چاپ شده فدات بشم پسرم که اینقدر با دیدن عکس خودت ذوق زده شدی و نمی شد مجله را ازت بگیرم . مرسی شهرزاد که عکس ادرینم را چ...
19 مهر 1391