به به سرزمین عجایب
قـرار نبـوده چنیـن آشفتـه و سردرگـم شویم
قرار نبوده تا نم باران زد، دستپاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر بگیریم که مبادا مثل کلوخ آب شویم قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی، ناخن های مصنوعی، دندان های مصنوعی، خنده های مصنوعی، آوازهای مصنوعی، دغدغه های مصنوعی ... هر چه فكر میکنم میبینم قرار نبوده ما این چنین با بغل دستی هایمان در رقابت های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم موجود بهتری هستیم این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟ قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم بعید می دانم راه تعالی بشری از د...
پسر شیرین سخنم♥♥♥
دست دســــت پا پـــــــا دایی اَوهَ ، اَده پیمان پمان پروانه پر پر سگ ؤؤ آب اؤب خوراکی پَه پَه آفرین به آدرین شیرین زبانم ...
ما آمدیم با کلی عکس :)
سال نو مبارک
باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید سال 1392 خورشیدی سال 3751 زرتشتی ...
یک سال در اندوه نبودنش گذشت ...........
چه13 باشد چه یک روز دیگــر ، وقتی سهم من از تمـام این روزهــا "نبودنت" باشـد ؛ نحس است روزها .............................. مرگ تو را چه جوری باور كنم؟ صحبت از پژمردن یك برگ نیست وای، جنگل را بیابان میكنند نبودنت.... ١٣ اسفند یک سال از نبودنت می گذرد روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم اما افسوس معنای خداحافظی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم . .رفتی که باز گردی خداحافظی کردی که سلام دوباره ایی داشته باشی ولی ............رفتی................ کاش نمیرفتی ،که رفتنت بازگشتی نداشت و چه ناباورانه بود در سوگ نشستن ما و چه سخت است برایم گفتن از مرگِ تویی که هنوز باور نداریم دیگر نیستی ، هیچگاه نمیخواهم و نمی ...
بابا
آدرین گلم می دونی چقدر دوستت دارم ولی نمی دونی چه دوران سختی را می گذرونم هیج نمی خواستم متنی برات بنویسم که وقتی بزرگتر شدی با خواندنش ناراحت بشی ولی .......................... وقتی به دنیا آمدی بهترین روز زندگی من و بابا کیومرث پانزدهم امرداد شد و زندگی قشنگیش را به ما نشان داد و لحظات سه نفره ما شروع شد روزهایی که ما هر لحضه اش شکر گذار بودیم ولی سرنوشت بازی دیگه ای برای ما داشت (بابا کیومرث رفت پیش خدا) خدایی که نمی دونم تقدیرش چیه که فقط جمع سه نفره ما هفت ماهه بود .ا لان من هستم و شما پسر گلم ولی این را بدان که بابا روی زمین پیش ما نیست ولی همیشه همراه من و تو هستش . ولی بدون که خیلی دو...
تنها شدیم :(
๏̯͡๏ بابا ♥ ♥ ♥ ♥
به یاد تمام پدر هایی که امروز در بین ما نیستند اما خاطره ی روزهای حضورشان هرگز فراموش نخواهد شد آدرینم سخت ترین برای من نگاه کودکانه ات به عکس پدرت هست که با چه اشتیاقی به سمتش می روی و هر وقت ازت می پرسم بابا کجاست عکس را نشون می دهی و می خندی دیروز هم برای اولین بار زمانی تو اتاق بودم و وتو با اشتیاق آمدی کنارم عکس بابا کیومرث را نشان دادی و لبخند کودکانه گفتی : بابا منتظر دست زدن من که هر وقت کار خوبی انجام می دهی و حست بهت می گه منتظر تشویق باشی و دست می زنی و هر کس هم که هست باید دست بزندو من با چشمان پر اشک برات دست زدم که با...