شیطونک مامان
تنها درختان میدانند رازماندن ،تغییر است .
مهربانم پاییزت طلایی .
عزیزم من و شما پنجشنبه با هم رفتیم پیش آقای دکتر که واکسن بزنیم
و من وقت ویزیت هم گرفتم که بگم آقا بد غذا شده
دکتر کلی راهنمایی کرد و گفت باید ذائقه ات فست فودی نشه راستش
معنی یکسری از حرفاش را نفهمیدم و بعد رفتیم آماده شدیم
واکسن زدیم کلی ویزیت واکسن دادیم و آمدیم خانه وسط راه یکسر هم به
هایپر استار زدیم خرید کردیم وبعد خانه و تا شب کار خاصی به
غیر از غذا نخوردن نکردی ولی ....................................................
جمعه روز آخر تابستان یک روز نجومی برای من و شما بود از
صبح هر هنری بود انجام دادی اول از همه پات زیر در گیر کرد بعد صبحانه
نخوردی بعد صندلی را انداختی چون اصرا داشتی حتما با این
صندلی بلند بشی و بعدش موقع چهار دست و پا با صورت خوردی زمین
نمی دئنم چرا دیروز اینجوری بود من که هر ثانیه دنبال شمام
اگر نبودم چی می شــــــــــد غذا هم نخوردی کلا شما دیروز فقط دوبار
شیر خوردی و دیگر هیچ من دیروز دو مدل غذا برات پختم ولی
به هیچ کدام لب نزدی پســــــــــــــــــر و شیطونی کردی کردی تا شب موقع
خواب دلبندم
ولی امروز مثل همیشه آرامشش بیشتر بور صبحانه و ناهارت را خوردی
حمام کردی و کمتر شیطونی کردی
مواظب هستم پسرم
من ثانیه ثانیه زندگیم به لحظاتی که با تو می گذرونم بستگی داره
نازنینم عاشقتم