آدرین یکی یکدونه آدرین یکی یکدونه ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

آدرین بهونه کوچولوی قشنگم برای زندگی

تب کردم

1391/6/27 13:11
نویسنده : مامانی آدرین
337 بازدید
اشتراک گذاری

 

در یک روز آفتاب ولی سرد با مامان و بابایی

رفتیم دکتر روزی که من شش ماهه شدم  آقای دکتر بعد

از اینکه من را معاینه کرد از بابایی خواست من را برای واکسن آماده کند

SmileySmileySmileySmileySmileySmileySmileySmileySmileySmileySmileySmileySmiley

و آقای دکتر به من واکسن زد ولی من اول اصلا گریه نکردم

ولی وقتی تمام شد تازه فهمیدم ای وای دردم

 آمده و باید گریه کنم  و نمی گذاشتم

 به من قطره بدهند آقای دکتر بابا و مامان من را

 گرفتند تا آخر قطره را خوردم تازه وقتی که واکسن من تمام

شد می دونید چی شد

آقای دکتر به مامان و بابا هم واکسن زد و من کلی زیاد خندیدم

ما خانوادهای بودبم که آقای دکتر به همه ما آمپول زده

 بود . مامان و بابا هم اوف شدن

ولی می دونید چی شد فقط من کوچولو تب کردم .

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

مامان قندعسل
17 بهمن 90 15:20
سلام عزیزم وای از تب نگو که نمیدونم چرا من اینقد از تب میترسم.اما خب بعد از واکسن طبیعیه و دیگه نمیشه کاریش کرد. امیدوارم همیشه سالم وشاد باشین.
از آشناییت خوشحال شدم بازم به ما سر بزن.


من هم از آشنایی با شما خوشحال شدم حتما به شما سر می زنیم
نانی
17 بهمن 90 18:05
ممنون از حضورتون.ایشااله آدرین جون همیشه سالم باشه
مامان قند عسل
4 اسفند 90 23:10
منم روز 29 اسفند رو البته با تاخیر بهتون تبریک میگم.

ببخشید پست مادر روش یه صفحه سیاه میاد که نمیشه واسش کامنت گذاشت واسه همین تو این پست براتون گذاشتم.


ممنون دوستم
ثمین
3 اردیبهشت 91 15:52
سلام!
اگه ایده برای جشن هاتون میخواین سر بزنید شاید به دردتون خورد!!
جشن سیسمونی - جشن قدم - جشن دندونی - جشن تولد پسرانه - جشن تولد دخترانه - جشن تکلیف - جشن الفبا و...
منتظرتونم


مرسی حتما میام
بهار(مامانی شهراد)
3 اردیبهشت 91 23:36
سلا عزیزم ماشالله چه دختر نازی دارینخوشحالم یشم بیشتر با هم آشنا بشیمپیش ما هم بیاین


مامانی شهراد آدرین پسره