آدرین یکی یکدونه آدرین یکی یکدونه ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

آدرین بهونه کوچولوی قشنگم برای زندگی

مـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرد شدم

  آقای دکتر کنی اجازه داد  حالا که دیگه کلی بزرگ شدی می تونیم ببریمت برای ختنه و از آقای دکتر اکبری وقت گرفتیم و بیست و هشتم خرداد رفتیم برای ختنه به روش سنتی که خدا را شکر خیلی خوب انجام شد ولی پسر گلم کلی گریه کرد و از آقای دکتر با لباس سفید می ترسید الان دو هفته هست که داری کاملا خوب می شی ولی موقع پوشک  عوض کردن با شما باید کلنجار بریم که پماد تتراسیکلین بزنم ولی در کل خیلی خوب بود شما خیلی اذیت نشدی و درد نداشتی تا خانه خاله ندا نسبتا آروم شدی و با احتیاط شروع به بازی کردی ولی یکدفعه یادت می آمد و با احساس گریه می کردی واز روز بعد مرتب باید داخل وان بشینی تا پانسمان بیفته با اینکه کل...
12 تير 1391

امرداد(ماه تولدم)

  امرداد - سمبل: شیر - عنصر: آتش - سیاره: خورشید - عضو آسیب پذیر: قلب و پشت بدن - روز اقبال: یكشنبه - اعداد شانس: ۸ و ۹ - سنگ خوش یمن: یاقوت - رنگ: زرد - گل: آفتابگردان - حیوان: گربه سانان عاشق عاشق شدن است و معشوق خود را غرق هدایای خود می كند. تلاش می كند تا رابطه عاشقانه بی نقصی را خلق كند.   ...
2 خرداد 1391

برنامه غذایی

فندوق من شما برای خودت برنامه غذایی داری و شما طبق دستور دکتر کنی غذامی خوری به غیر از شیر که می خوری .   موز و سیب و انگور تنها میوه هایی هستند شما اجازه داری بخوری . می دونی قیمت انگور الان اردیبشهت ماه کیلویی بیست و سه هزار تومانه روزی یک زرده تخم مرغ هم می خوری که با سرلاک مخلوط می کنم در برنامه غذایت سرلاک گندم هم می خوری و غذای اصلیت تا امروز 19 نوع مواد خوراکی اضافه می شود . که شامل : ماهیچه ، سینه مرغ ، پیاز ، برنج ، عدس ، سیب زمینی هویج ، کرفس ، لوبیا سبز ، نخودفرنگی ،کدو حلوایی ، کدو سبز فلفل دلمه رنگی ، کلم ، گوجه ...
21 ارديبهشت 1391

مــــــــــــــــــــادر

اینک زمین را می ستاییم؛ زمینی که ما را در بر گرفته است. ای اََهوره مَزدا ! زنان را می ستاییم. زنانی را که از آن ِتو به شمار آیند و از بهترین اَشَه برخوردارند، می ستاییم. اوستا - یسنا 38 - بند 1 روز 29 بهمن در ایران باستان روز من نامیده شده من که به یمن وجودت مادر نامیده شدم . و با عشق پدرت زن دوستتان دارم   ...
1 اسفند 1390

آقای دکتر کنی مهربان

      ما امروز وقت دکتر داشتیم باید برای چکاب ماهیانه و واکسن چهار ماهگی می رفتیم با مامان و بابا رفتم تا آقای دکتر من را معاینه بکنه مــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــن خیلی قد کشیدم بگو چشم نخورم شصت سانتی متر شدم با وزن هشت کیلو باز هم بگو چشم نخورم دکتر جون گفت خیلی قد بلند می شم و یک کوچولو تپل خوشگل ولی آخه چون قدم بلنده می دونی چاق نیستم ................... بعد آقای دکتر یک آمپول کوچک آماده کرد وبه بابایی کیومرث گفت پای چپم را محکم بگیره و زد توی ران پای چپم خیلی درد گرفت ولی من کوچک مردم خیلی کم گریه کردم فقط اخم کردم . آقای دکتر به من گفت با شخصیت تازه قطره فلج هم ب...
19 آذر 1390